نویسنده: دکتر صالح عضیمه
مترجم: دکتر سید حسین سیدی



 
منظور از اعتزال، آن مکتب فکری معروف که در اسلام به وجود آمد و طرفداران آن را معتزله می‌گفتند و در برابر اشاعره بوده‌اند. نیست؛ بلکه مراد از اعتزال، خلوت گزینی، عزلت، تنهایی و با مردم درنیامیختن است. گاهی به معنای امتناع می‌باشد، مثل: فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ (1): یعنی از نزدیکی با زنان به هنگام قاعده بودن امتناع کنید، نه امتناع از معاشرت و هم‌صحبتی، چنان که در آیه‌ی: إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ (2) آمده است؛ یعنی، بنا به بیان راغب: «بعد از آن که می‌توانستند، ممنوع شدند.»
راغب در تعریف اعتزال، همچنین می‌گوید: «تجنّب الشیء عمالةً کانت اَو بَراءة اَو غیرهما، بالبدنِ کانَ ذلک اَو بِالقَلبِ.» یعنی این که، انسان به عمد یا به ‌اشتباه و یا به طریقی دیگر از چیزی دوری کند. گاهی اعتزال به بدن است نه قلب، مثل دوری از خویشان و دوستان؛ و گاهی به قلب، مثل کسی در قهوه خانه یا قطار کتاب می‌خواند؛ و یا جسمش در میان مردم است ولی قلبش در میان سطرهای کتاب می‌باشد؛ گاهی به بدن و قلب هر دو است، نمونه‌‌هایی زیاد وجود دارد، مثل زاهدان و صوفیان.
جرجانی در تعریفات، عزلت- یعنی همان اعتزال- را چنین تعریف می‌کند: «خروج از معاشرت و آمیزش مردم با گوشه نشینی و قطع رابطه.» وی در تعریفش به جمع بین دوری از مردم از حیث معاشرت، همنشینی و نزدیکی و دوری از آنها با روح، قلب و فکر در حالی که بین آنها زندگی می‌کند، دست زده است. در قرآن کریم داستانی از ابراهیم (علیه السلام) آمده است: وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّی (3)، که ‌اشاره‌ی روشن و قاطعی دارد بر اختلاف ابراهیم (علیه السلام) با قومش در عقیده و دوری وی از گفتار و کردارشان، در حالی که ابراهیم در میان آنها بود و با آنها معاشرت می‌کرد و با آنها به بحث می‌پرداخت و آنها هم با او بحث می‌کردند و آنها را به پرستش خدای واحد و ترک بتهایی که سود و زیانی برای آنها نداشت فرا می‌خواند؛ و آنها وی را به پیروی از عقیده‌شان و ترک این اندیشه‌‌هایی که تبلیغ می‌کند و به آن فرا می‌خواند، دعوت می‌کردند.
در آیه‌ی: فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیعْقُوبَ (4)، همچنین اشاره‌ی روشنی به این که وی در میانشان بوده است ولی در حالتی از جدایی از عقیده‌شان و دوری از آرای آنها و از نزدشان دست به آن هجرت معروف زده و ترک خاندان و دیار نموده است. این امر به فرمان خداوند بوده است، وقتی که دعوت زمانی با استدلال و زمانی با حکمت و زمانی با موعظه‌ی نیک سودمند نیفتاد. تا جایی که بین آنها حوادثی رخ داد و در دل و جانشان حیله‌هایی نقش بست و علیه او توطئه کردند و به آزار او پرداختند و در نهایت وی را در آتش افکندند تا او را بسوزاند و از او و دعوتش راحت شوند. امّا خداوند وی را نجات داد و آتش را بر وی گلستان نمود.
بدین ترتیب در این دو آیه شاهدی راستین می‌یابیم که دلالت دارد بر این که اعتزال به حاضر نبودن قلب و موجودیت جسمانی است و گاهی به عدم حضور و جدایی هر دوست. این یعنی دوری گزیدن از مردم و قطع رابطه با هر چیزی، جز همان چیزی که در جان انسان گوشه گیر وجود دارد. در قرآن، در داستان اصحاب کهف چنین آمده است: وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ (5)، که اعتزال در این آیه ترجیحاً به معنای دوری گزیدن از عقیده‌ی مردم، و رفتن از نزد آنان به جایی دیگر است. اما در میانشان و نزدیک آنها، به این دلیل که به آنها دستور می‌دهد تا به غار پناه برند و با ماندن و بودن از مردم دوری گزیند چنان که در رأی و عقیده هم می‌باشد.
اگر بگوییم که خلوت گزینی پیامبران چیزی بود جز کناره‌گیری از باور اقوامشان و ماندن که همان خلوت گزینی آنها در مکانی دور از انسانها، قبیله، دوست و همنشین، جز خداوند و جز ریزش قدس و ملکوت وی کسی نبود- از روح قرآن دور نخواهیم شد. در خلوت به پرستش خداوند و تفکر در خلقت آسمانها و زمین می‌پرداختند. این شیوه‌ی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز قبل و بعد از نزول وحی بوده است. چه بسا حضرت به غار حراء می‌رفتند و دور از قومش و دور از گفتار و کردارشان به تفکر و پرستش می‌پرداخت و عبادت و ذکر را طولانی می‌ساخت. سپس به او الهام می‌شد و از جانب خداوند حکیم آگاه آنچه که می‌خواست به وی گفته می‌شد. احادیث و روایات در این باب فراوان است.
عابدان و زاهدان و اهل معرفت تمام انواع عزلت را ستودند و در آن راههای عروج وحی و ترقی معنوی را یافتند. در حالت گوشه گیری، آدمی از مشغله‌های زندگی، سخنان مردم و کارهایشان فارغ می‌شود و به خود بازمی‌گردد و به ذکر و فکر و مناجات با پروردگار سبحان و عبادت وی می‌پردازد. در عزلت افقها در برابر نفسی که به نداهای حس، و بندهای ماده و امور زندگی وابسته است، گشایش می‌یابند. نمازگزار وقتی که در شلوغی و هیاهو به سر می‌برد، نمی‌تواند در نمازش نیت خالص داشته باشد و عابد نمی‌تواند در عبادتش به صفا و خلوص دست یابد وقتی که حواسش به هر جا باشد و دستاوردهای زندگی را پذیرا باشد. برای کسی که قصد ورود به ژرفای نفس دارد و قصد گام نهادن به مطلق نامحدود و همراهی با قدس و انس؛ قدس جاودانگی و انس بقا را دارد، گوشه‌گیری گریزناپذیر است.

قشیری در رساله‌ی قشیریه می‌گوید: «حق بنده است هرگاه که گوشه‌گیری را برگزید، قصدش از دوری از مردم، راحتی آنها از بدی او باشد نه سلامت خود از بدی مردم. گونه‌ی نخست نتیجه‌ی خوار کردن نفس خود است و گونه دوم اظهار برتری بر خلق است و هر کسی که نفس خود را خوار شمرد وی متواضع است و هر کسی برای خود مزیتی ببیند بر کسی، او متکبر است. به راهبی گفتند: تو راهبی؟ گفت: نه من نگهبان سگی هستم، نفس، من سگی است که مردم را گاز می‌گیرد و آن را از میان مردم بیرون آورده‌ام تا از او در آسایش، باشند.» منظور از این سخنان و امثال آن این است که علت گوشه‌گیری آدمی، تکبر بر دیگران و برتری جویی بر مردمان اطراف خویش نباشد؛ بلکه علت، پیروزی بر نفس در جنگ با آن و روی کردن به اسرار معرفت و آگاهی گسترده و دقیق از رمزها و نشانه‌های آنچه در آسمان و زمین است، باشد. به گفته‌ی قشیری: «از علوم آنهایی را فرا گیرد که توحیدش راست آید تا شیطان با وسوسه‌هایش وی را منحرف نسازد؛ آن گاه، از علوم شرعی آنهایی را فرا گیرد که واجباتش را انجام دهد تا کارش بنیادی استوار داشته باشد.» اگر آدمی نفس خود را به رنج نیفکند و به هدف گوشه‌گیری دست نیابد، بازگشت به میان مردم بهتر و با برکت‌تر است تا گوشه‌گیری. چه خوب گفته است قشیری: «گوشه‌گیری، در حقیقت کناره گیری از خصلتهای زشت است؛ پس تأثیر برای تبدیل صفات و دوری از زادگاه‌هاست. لذا گفتند: عارف کیست؟ پاسخ دادند: کائن بائن؛ یعنی با مردم است ولی از آنها جداست.»

قشیری از استادش ابوعلی دقاق نقل می‌کند: «آنچه که مردم می‌پوشند، بپوش و آنچه که مردم می‌خورند، بخور ولی از درون با آنها مباش.» همچنین نقل می‌کند: «کسی پیش من آمد و گفت: از راه دوری پیش تو آمده‌ام، گفتم: این سخن از جهت پیمودن راه و رنج سفرها نیست، از نفست، هر چند یک گام، جدا شو که به مقصودت رسیده‌ای.» از بایزید بسطامی نقل شده است که می‌گفت: «پروردگارم را در خواب دیدم، گفتم: چگونه تو را بیابم؟ فرمود: از خویش دور شو و بالا بیا.» خوب است اشاره کنیم که دوری از خویش، همان رهایی از بیماریها و خواهشهای آن است. اگر صاحب نفس به خلوت و کناره گیری از مردم گرایش پیدا کند کاملتر، آزادتر، درست‌تر و کامیاب‌تر است. از این رو گفته‌اند: «خلوت گزینی فراهم‌ترین انگیزه‌های آسایش است.» از ذوالنون مصری نقل شده است: «هیچ چیزی به‌ اندازه‌ی خلوت ندیدم که برانگیزاننده‌ی اخلاص و نابی باشد.» مردی به او گفت: «چه هنگام برای من گوشه‌گیری درست است؟» پاسخ داد: «هرگاه که بر گوشه‌گیری خویش چیره آمدی.» به ابن مبارک گفته شد: «داروی دل کدام است؟» گفت: « کم دیدن مردم.» از جنید نقل شده است: «تحمل رنجِ گوشه‌گیری از مدارای آمیزش آسانتر است.» از مکحول نقل شده است: «اگر در آمیزش با مردم خیری است، گوشه‌گیری تندرستی است.»
سخن درست آن است، کسی که عزلت را از آمیزش با مردم بهتر می‌بیند و نفسش را در گوشه‌گیری فروزانتر می‌یابد، باید کناره‌گیری گزیند و گرنه باید با مردم درآمیزد و با آنان معاشرت کند و از سرایت آزارشان و بدی آنها به نفسش دوری کند. محمد مهدی نراقی عارف در جامع‌السعادات می‌گوید: «چه بسا پس از درنگ و اندیشه آشکار شود که برای
بعضی از مردم گوشه‌گیری کامل بهتر است؛ و برای برخی آمیزش با مردم و برای پاره‌ای گوشه‌گیری و کناره گیری در عزلت و آمیزش.»
سپس می‌گوید: «بهتر برای کسی که به مقام انس و استغراق رسیده است، شهود و خلوت و گوشه‌گیری است؛ چون شکی نیست که آمیزش با مردمان موجب سقوط از مرتبه‌ی شهود و انس است و از سودهای آن چیزی که بتواند تاب ایستادگی در برابر آن را داشته در خور تصور نیست.» لذا کسانی که شیفته‌ی انس با خدایند، از خلوت دوری می‌کنند خلوت را ترجیح می‌دهند. اویس قرنی می‌گوید: «کسی را ندیدم که پروردگارش را بشناسد و به غیر او انس گیرد.» برخی گفته‌اند: «سرور و شادکامی مؤمن، نیایش پروردگارش در خلوت است.»
«خودِ برتر» آن است که به مناجات آفریدگارش در عزلت خو می‌گیرد و با بازگشت به یاد او و پیوند تنگاتنگش با خداست که از مردم می‌گریزد و به سوی او می‌رود. این سخن ارجمندی است که نراقی از برخی از اندیشمندان بزرگ نقل می‌کند: «آدمی از نفس خود هراسناک است و اگر ذات او برتر باشد تنهایی را می‌طلبد تا به کمک آن به‌ اندیشیدن برسد و علم و حکمت بیرون آورد.» از شبلی نقل شده است که می‌گفت: «از نشانه‌های تنگدستی، خو گرفتن با مردم است. هر کس که برای او جایگاه و پایگاهی برای تداوم ذکر و انس با خداوند و دوام فکر و تحقیق در شناخت خداوند دست دهد، خلوت و تنهایی بهتر از آمیزش با مردم خواهد بود. چون هدف از عبادتها و نتیجه‌ی مجاهدتها آن است که آدمی با عشق و شناخت خداوند بمیرد، هیچ محبتی بدون انسِ حاصل از دوام ذکر نیست و هیچ معرفتی جز به دوام فکر نیست. آسودگی قلب شرط هر دوست و هیچ آسودگی با آمیزش متصور نیست.»
از امام صادق (علیه السلام) در مصباح الشریعة روایت شده است: «ربیع بن خثیم گفت: اگر می‌توانی امروز در جایی باشی که نشناسی و شناخته نشوی، چنان کن. چون در گوشه‌گیری، حفظ اندامها، آسایش قلب و سلامت زندگی، شکست سلاح شیطان، دوری از هر بدی و راحتی دل است. هیچ پیامبر و وصیی نیست مگر آن که در روزگارش گوشه‌گیری را برگزید، چه در آغاز کارش و چه در پایان آن.»
نویسنده‌ی غررالحکم از امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) نقل می‌کند: «هر کسی مردم را بشناسد، از آنان دوری می‌گزیند.» همچنین از ایشان روایت شده است: «هر کس از مردم کناره گیرد از شرشان در امان است.» از وصیتهای موسی بن جعفر (علیه السلام) به هشام بن حکم چنین است: «ای هشام! صبر بر تنهایی نشانه‌ی توانایی خرد است؛ و هر خردمندی از مردم دنیا و دوستداران آن کناره می‌گیرد و به آنچه نزد پروردگارش است علاقه نشان می‌دهد و انس او در تنهایی است.»

پی‌نوشت‌ها:

1- بقره (2)، آیه‌ی222: پس هنگام عادت ماهانه از [آمیزش] با زنان کناره گیری کنید.
2- شعراء (26)، آیه‌ی212: در حقیقت آنها از شنیدن معزول و [محروم] اند.
3- مریم (19)، آیه‌ی 48: و از شما و از آنچه غیر از خدا می‌خوانید کناره می‌گیرم و پروردگارم را می‌خوانم.
4- همان، آیه‌ی 49: و چون از آنها و از آنچه به جای خدا می‌پرستیدند کناره گرفت، اسحاق و یعقوب را به او اعطا کردیم.
5- کهف (18)، آیه‌ی 16: و چون از آنها و از آنچه که جز خدا می‌پرستند کناره گرفتید، پس به غار پناه جویید.

منبع مقاله :
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمه‌ی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم